رفتی و ماهم کم کمک رفتیم از یاد
فریاد از این بی حاصلی فریاد فریاد
در زیر پای عابران شهر له شد
سیبی که بعد از رفتنت از شاخه افتاد
از لا به لای زخم های کهنه و نو
گل می کند یک بار دیگر شاخ شمشاد
این چشمه جای من . نه ! می دانی؟ دلم را
امشب ببر با خود به دریاهای آزاد
افتادم از پا عاشقی ها رفت از دست
عمری فقط باید بگویم داد و بی داد
طوفان نمی پیچید اگر در شاخ و برگت
آن سیب های سرخ شاید دست می داد
از مهر تا اسفند فصل عاشقان است
بیزارم از اردیبهشت و تیر و مرداد !
نظرات شما عزیزان: