باران را که رد کنیم
می توانی موهات را باز کنی و
تمام قماربازان شهر را شکست بدهی.
می توانی رو به اسکله بایستی و
آواز نهنگ های گمشده را به خانه بیاوری.
من می روم
و تو چتر را می بندی.
اشتباه کردی
.....
من دوست دارم چای بنوشم
حافظ بخوانم
با صدای بنان بغض کنم
در ایوان به زمین خیره شوم
حتی گاهی تو را دوست نداشته باشم
اصلا دوست دارم
استکان چایم را بر سر این خانه بشکنم.
چه قدر به تو گفتم دوستم داشته باش
"دوستان"خیال می کنند تو دشمن منی
بیا...
بیا ونگذارپنجره ها به خیالات من بخندند
من یک شاه زاده ام
قلب من باش و با من مهربانی کن
بگذار.هرکه.هرچه.میخواهد.بخواهد
تو مهمی
تو و حرفهایی که نباید بزنی...
لباسی هستی
ته گنجه ی رو برو
..........
ایوان را که شستم فهمیدم غروب سرد است
امشب تورا در آغوش می گیرم
واز هرچه با تو حرف نمی زنم
فقط کاری کن گرم شوم
چنان که تورا به گنجه نسپارم.
یک روز همین دریا مرا به ساحل می آورد
این را در بطری های افتاده در آب نوشته ام......
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اشعار عاشقانه و آدرس shaerane1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 2 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 2 بازدید ماه : 3 بازدید کل : 25646 تعداد مطالب : 221 تعداد نظرات : 14 تعداد آنلاین : 1