دردی شده بودند همگی درد شدند
سنگین که شدند کم کمک ترد شدند
دیدند زلالی شما بیشتر است
پس آینه ها خجل شده خرد شدند
آقای درستکار لبخند بزن
دل های شکسته را به هم بند بزن
یا ضامن آهو دل ما را نشکن
ما را به دلی شکسته پیوند بزن
گفتند بلا بلا بلا ....گفتم چشم
از روز الست با رضا گفتم چشم
من آمده بودم به ولایت برسم
گفتی (( انا من شروطها )) گفتم چشم
این پرده که از بهار رهن حرم است
کم پهن زمینه ای که پهن حرم است
تا دست نوازشی کشی بر سر او
پا خورده ترین قالی صحن حرم است
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
این کهنه رباط را که عالم نام است
و آرامگه ابلق صبح و شام است
بزمیست که وامانده صد جمشید است
قصریست که تکیهگاه صد بهرام است
.............................................
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت
هر کس سخنی از سر سودا گفتند
زآن روی که هست کس نمیداند گفت
................................................
ایدل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
از حکیم عمر خیام نیشابوری
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اشعار عاشقانه و آدرس shaerane1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 4 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 4 بازدید ماه : 5 بازدید کل : 25648 تعداد مطالب : 221 تعداد نظرات : 14 تعداد آنلاین : 1