این که از شوق جنون مشک به دندان دارد
تشنه کامی ست که هفتاد و دو مهمان دارد
چشم بر چشم خدا دوخته و می داند
ابر این واقعه ی غم زده باران دارد
هر شهیدی که از این طایفه برمی خیزد
آفتابی ست که صد قافله توفان دارد
زیر لب زمزمه می کرد هلا با خورشید
بیش از این سخت مگیرید که تاوان دارد
نه فقط اهل زمین در غم شان می گریند
آسمان نیز به این حادثه ایمان دارد