هزار چاک پیاپی گرفته پیرهنت را
که بی حجاب ببینم ستاره های تنت را
تو کیستی که شعاع بلند آینه حتا
گرفته سخت در آغوش گرم خود بدنت را
تو با سکوت نجیبی که بسته ای به لبانت
دریغ می کنی از من صلابت سخنت را
مبا که در این شهر بی نشان بشناسد
کسی به غیر همین واژه های کهنه منت را
هلا غزاله ی وحشی ! ندیده بودم و دیدم
شب از هراس شغالان مرده دل زدنت را
سروده ام غزلی نو که عاشقانه ببینم
میان این همه فعل((نمی شود)) ((شدنت)) را