باید برای رد شدن از آتش از پای تا بسر همه جان باشی
برخیز صبح واقعه نزدیک است . تاکی اسیر وهم و گمان باشی
مردان این قبیله نمی خواهند . دست از امام قافله بردارند
یعنی به عهد خویش وفادارند.باید تو هم همیشه همان باشی
بال و پر تمام پرستوها . سجاده ی نماز تو خواهد شد
در گوش این مناره اگر فردا برخیزی و صدای اذان باشی
وقتی زمان زمانه ی یکرنگی است. دیگر کسی گرسنه نمی خوابد
دیگر امیر قافله لازم نیست . دلواپس سخاوت نان باشی
سیمرغ اگر به قاف نیاندیشد . از دیگران گلایه نخواهد کرد
حالا برای همهمه چون آرش باید به فکر تیر و کمان باشی
ایران من .من از تو نمی خواهم .تنها به فکر گربه شدن باشی
از همتی که در نفست جاریست باید از این به بعد جهان باشی