دوست دارم مثل دریا باز طوفانی شوم
پیش پای عشق تو صد بار قربانی شوم
طاقتم در سایه ی چشمان مستت طاق شد
کاش یک امشب در آغوش تو زندانی شوم
دست در دست تو دارم روز و شب با این غزل
با تو باشم کی گرفتار پریشانی شوم
باز دریای دلم را موج بر هم می زند
تا به کی زندانی این عشق پنهانی شوم
هر کجا پا می گذارم کوچه خالی از بهار
ای کلاغان من بهارم کی زمستانی شوم
عاقبت گل می دهم در زیر باران ساقیا
جرعه ای دیگر بنوشانم که عرفانی شوم
در خزانی سرد و غمگین زیر باران سکوت
من دل خود را به تو دادم که بارانی شوم
هم نمک گردیده ام با ماهیان آب شور
همچو یونس کی اسیر نابسامانی شوم
گیسوانت را پریشان کن پریشان کن که من
دوست دارم قصه پرداز پریشانی شوم.